ارسباران
ارسباران (قره داغ) ناحیه کوهستانی وسیعی است در شمال استان آذربایجان شرقی، که از شمال کوه
قوشا داغ در جنوب اهر تا رود ارسگسترده است.
ارسباران در شرق با شهرستان مشگینشهر و مغان، در جنوب با شهرستان سراب، و در غرب با شهرستان
تبریز و شهرستان مرندهممرز است.
در سال ۱۹۷۶، یونسکو ۷۲٬۴۶۰ هکتار از اراضی منطقه، در محدودهٔ ‘۴۰ °۳۸ تا ‘۸ °۳۹ شمالی و’۳۹ °۴۶ تا
‘۲ °۴۷۷ شرقی، را بعنوانذخیرهگاه زیستکره ثبت کرد.
توصیف کلی یونسکو به این قرار است، این ذخیرهگاه زیستکره در کوهستانهای قفقازی ایران نزدیک مرز کشور
باجمهوری آذربایجان و ارمنستان قرار دارد.
ناحیه، با قرار گرفتن در بین مناطق خزری، قفقازی و مدیترانهای، کوههایی تا ارتفاع ۲۲۰۰۰ متر،
علفزارهای آلپی، دشتهای نیمهخشک، مراتع و جنگلها، رودها و چشمهها را شامل شده است.
ارسباران
محل زیست حدود ۲۳٬۵۰۰۰ کوچ نشین است که عموماً در مناطق حائل (buffer) و انتقالی (transition) ناحیه زندگی میکنند.
فعالیتهای اقتصادی در زیستگاه کشاورزی، دامداری، باغبانی، زنبورداری، صنایع دستی و گردشگری را شامل میشود،
اما در بخشهای شهری فعالیتهای تجاری نیز در جریان است.
در گذشته این ناحیه با نام قرهداغ نیز شناخته میشده است و گفته شده نام قرهداغ به علت کثرت کوههای منطقه ساخته شده، با این توضیح که قره در زبان ترکی بر انبوهی، کثرت و درهمتنیدگی دلالت میکند،
هرچند در منابع ماقبل دورهٔ صفویان اشارهای به قره داغ نشده است.
در کتاب «مسالک و الممالک» ابن حوقل از مکانی به نام “سیاهکوه” اسم میبرد، که در مجاورت آن نسلی از “ترکان” زندگی میکردند.
اما بنظر میآید که سیاهکوه مذکور باشبهجزیره سیاهکوه در سواحل شمال شرقی دریای خزر، یکی باشد.
بنابر این، تا زمانی که اسنادی معتبر پیدا نشده، تاریخ قدیم ارسباران را بایستی در پسزمینهٔ تاریخهای دو شهر اصلی منطقه، یعنی اهر و کلیبر، جستجو کرد.
در گذشته در گویش آذربایجان شهرستان اهر با نام ارسبار یا ارسباران شناخته میشد.
در نوشتههای تاریخی قدیمتر نام کلیبر، بذ قید شده است.
علی بن حسین مسعودی مینویسد، در ناحیهٔ بذین با مریدان جاودان، پسر شهرک، قیام کرد.
بعد از یک سری شکستها بابک که از ایرانیتباران محل بود در موطن خود محاصره شد … بذین که زادگاه او بود، حالیه در ۳۲۳۳ هجری، هنوز مملکت بابک نامیده میشود.
ابن اثیر در کتاب الکامل فی التاریخ صفحات زیادی را به کلیبر اختصاص داده است.
نوشته او چنین آغاز میشود، آغاز به پا خواستن بابک به سال ۲۰۱ بوده است. پایتخت او شهر بذ بود و از سپاهیان خلیفه بسیاری را کشته بود.
یاقوت حموی هشتصد سال پیش کلیبر را اینگونه توصیف میکند،.
بذ: جایی در بین آذربایجان و اران. بابک خرمدین، که علیه معتصم شورش کرد، از اینجا برخاسته است …
در این ناحیه انارهایی با زیبایی بینظیر، انجیر، و انگور به عمل میآید، که آن را در تنورها خشک میکنند چرا که آفتاب همواره پشت ابری ضخیم پنهان است…
یاقوت حموی در وصف اهر چنین نوشته است، اهر، علیرغم وسعت کمش، اقتصاد شکوفایی دارد. این شهر بین تبریز و اردبیل قرار گرفته و توسط امیری به نام «ابن پشتگین» اداره میشود …
هر دو شهر، تا حدی، اهمیت خود را در دوران ایلخانان مغول از دست دادند.
حمدالله مستوفی در نیمهٔ قرن هشتم هجری چنین مینویسد: اهر شهرکی کوچک و هوایش سرد است …
مستوفی کلیبر را اینگونه وصف میکند: قصبهای است در میان بیشه افتاده و کوهستان بزرگ و قلعه نیکو دارد،
و در پای آن قلعه رودی روان است هوایش معتدل است و آبش از رود مذکور و حاصلش قلعه و انگور و میوه باشد، و مردمش از ترک و تالش ممزوجاند و شافعی مذهب …
در توضیحی که مترجم فرانسوی کتاب یاقوت آورده به جای تالش کلمهٔ مغول را آورده است.
اهر در کانون توجه صفویان قرار داشت. آنها سعی داشتند آذربایجان را به عنوان خاستگاه و مقر سلسلهٔ
خود مطرح کنند. در این راستا برای مثال شاه عباس بزرگ دو بار در سالهای ۱۶۰۵ و ۱۶۱۱ از شهر دیدن کرد.
در تمام دورهٔ قاجاریان ارسباران توسط شاهزدگان قاجار اداره میشد.
عباس میرزا برای مدتی اهر را مرکز فرماندهی خود علیه روسها قرار داد.
در آن زمان عشایر ارسباران قسمت عمدهای از جنگاوران قشون ایران را تأمین میکردند و به همان نسبت نیز صدمات جنگ را متحمل میشدند.
برای نمایش بیچارگی اهالی ارسباران در اوایل قرن نوزدهم دو گزارش از دیپلماتهای انگلیسی را در اینجا میآوریم:
جیمز موریر، مؤلف «ماجراهای حاجی بابای اصفهانی»، که دویست سال پیش از اصلاندوز دیدن کرده مینویسد،
وقتی به اصلاندوز رسیدیم، به جای روستا، مکانی را یافتیم شامل مجموعهای از سرپناههایی که تعدادی ایلات بدبخت فرار کرده از اراضی روسیه با نی و نمد برپا کرده بودند.
در اینجا تپهای مصنوعی مخروطی شکلی بود منسوب به تیمور لنگ، که ایرانیان با کشیدن نردهای در اطراف آن را بصورت سنگری برای دفاع از سواحل ارس آماده میکردند.…
رابرت میگان خمارلو را چنین توصیف میکند،… روستای خمارلو، در دامنهٔ کوههای شیبدار قرار گرفته است.
منازل ساکنین در شیب کنده شدهاند به نحوی که خانهها فقط یک دیوار گلی دارند که در آن دریچهای ۳–۴ فوت مربعی نقش پنجره را دارد و چند تکه تخته پاره شکسته بجای در نصب شده است …
ساکنین فقیرترین مردمی بودند که تاکنون دیدهام. مردان و زنان، کهنهای به تن کرده بودند و کودکان تا هفت ساله لخت بودند.
آنها تعداد کمی گوسفند و بز، و ذخیرهای کافی انگور داشتند که بخوبی تا زمستان نگاه داشته بودند…
اهر در طیجنگ به شدت آسیب دید. مسافرین فرنگی که در دوره بین ۱۸۳۷–۱۸۴۳۳ اهر را دیدهاند آن را «شهری در وضعی اسفبار» وصف کردهاند.
بر اساس برداشت آنها، شاهزادگان قاجار، که به عنوان حکمران قره داغ به شهر اعزام میشدند، به این فکر بودند که جیبشان را قبل از پایان مأموریت پر کنند.
ارسباران یکی از کانونهای جنبش مشروطه ایران بود، چرا که عشایر ارسباران در مناقشات مسلحانهٔ جنبش درگیر شده بودند؛
فرماندهی نیروهای انقلابی و ضدّ-انقلابی به ترتیب بر عهدهٔ دو قرهداغی، یعنیستار خان و رحیم خان چلبیانلو بود.
در زمان رضا شاه نام قدیمی ارسباران به این منطقه بازگردانده شد و بسیاری از کوچنشینان منطقه یکجانشین شدند.
نتیجه آنکه، ارسباران از کانون اخبار ایران خارج شد.
ارسباران جای خوبی هس